خب امشب یه کم وقت دارم ...
زود اومدم خونه و یه کم استراحت کردم. الان هم تو هوای زود سرد شده ی پاییز دارم چای و نبات می خورم و وب گردی می کنم. فعلا این انیمیشن جالب رو از بزرگمهر حسین پور پیدا کردم که خیلی باهاش حال کردم! تا بعد...
چند روز بیشتر خانه ی پدری نخواهم بود. این روزها خیلی به گذشتن این سی سال فکر می کنم و به چگونه گدشتنش. به آدمایی که اومدن و رفتن و آدمایی که هستن و هیچ وقت نمی رن...
دلم برای مامان بزرگم خیلی تنگ می شه که اگه بود حتما الان کلی خوشحال بود، کلی سفارش می کرد، کلی چیز یادم می داد و خلاصه بزرگتری می کرد.
از بودنت خوشحالم ...
No comments:
Post a Comment