Thursday, April 05, 2007

برخورد



- ایشالله بیست و پنجم...
- به سلامتی! امیدوارم به خوبی برین و برگردین.
- ممنون. حالا اینکه عمره است، خدا قسمت کنه واجبو.
- انشالله...
- ... نمی دونی که سر صلات ظهر همه نمازن، قرآن رو انقد احترام می ذارن که حتی نباید تو دامنت بذاری بخوونی، باید روی رحل بذاری، زناشون هم که یه دماغشون بیشتر معلوم نیست...
خلاصه... اگه اونا مسلمونن ما چی هستیم؟!
- آره خب!...
- ... ولی میگن قبرستون بقیع پلیس نمی ذاره زنها برن، فقط مردا میرن...
- آره خب کلا سنی ها که زیاد اهل این حرفا نیستن.
- وا، نه، اونا که سنی نیستن!
- ا ؟! پس چی ان؟! سنی ان دیگه!
- نه بابا نیستن!
- یعنی چی؟!؟؟!؟ پس چی ان؟!؟!؟
- نمی دونم، فقط بعضیاشون سنی ان!
- ...
مونده بودم یعنی چی این حرف؟! یه کم که بحث ادامه پیدا کرد فهمیدم منظورش اینه که سنی چیز بدی یه و اصلا ممکن نیست توی مکه و مدینه کسی سنی باشه!! خیلی هم از اینکه کشف کرد اونا سنی(چیز بدی)ان حالش گرفته شد. انگار نه انگار که تا حالا داشت ازشون تجلیل می کرد.
موندم تا قبلش که داشت راجع به زیارت عاشورا و مُهر و ممنوعیتش و این چیزا حرف میزد، چه جوری برای خودش این اختلافاتو تحلیل می کرد! حالا هم که یه کم شک کرد نکنه اونا سنی(وااااااااای سنی!) باشن می ره از شوهرش که عالم فی عالم و دانای کل دنیا س و حرفش حتی اگه غلط باشه حجته، می پرسه. نمی دونم این آقای بالاسر چطوری می خواد این چیز بد رو توجیه کنه؟! به هر حال راهیه که رفته و دیگه نمی تونه برگرده!

+دومی: روزمره


- ا؟ می شناسیش؟
- آره با هم همکلاسی بودیم. خیلی دختر خوبیه.
- اوهوم ...
- فک کنم زرتشتی بودن نه؟ سنی ان.
- ؟!؟؟!؟؟!؟ بالاخره زرتشتی یا سنی؟!
- همون دیگه زرتشتی ان. سنی ان.
- آها!!
خوب می دونی اینا که می گی یه نموره با هم فرق داره؛ نه که من چیزی از دین سرم بشه ولی تو خیلی شوت نیستی؟!

+سومی:
روز، داخلی، میزهای بزرگ گرد، مربی، چند پسر و دختر 16 تا 18 سال، پروژه گفتگوی ادیان:


- خب بچه ها، سوال بعدی اینه که تا حالا با یه غیر هم دین برخوردی داشین؟
- نه خانم، حالا دینشون مث ما نیست که دلیل نمی شه بگیریم بزنیمشون!!! ما هیچ برخوردی نداشتیم!!!

2 comments:

. said...

آخریش خیلی باهال بود. جدا مل انقد خرن که فکر میکنن مرکز عالمن. البته فکر کنم این خزیت جهان شمول باشه

Anonymous said...

اینکه در یک حمله انتحاری خودمون و چند کافر! دیگه رو شهید کنیم! (آخه در اون لحظه اونها هم از نظر خودشون شهید شدن) برامون خیلی ساده تر از اینه که حتی یک کتاب در مورد باورمون بخونیم یا ساعتی رو به تحقیق بگذرونیم. برای باوری که بی تلاش و تحقیق و خون دل خوردن و سرگردانی کشیدن به دست نیومده باشه مردم ارزشی قائلن که خداشون ارزشی قائل باشه؟