Thursday, August 30, 2007

temp

خوابت مياد انگار همه ي روزا و شبهاي اين مدت رو بيدار بوده باشي... تحولي در راهه. خوابت مياد انگار هميشه تو چرت بوده باشي و نذاشته باشن بخوابي. يه تلنگر يا يه خنده ي بلند مضحك از تو چرت درت آورده باشه هميشه. دنيا رو تو خواب و بيداري مي بيني و مي بينبي كه چقدر همه چيز آروم ولي بي قرار پيش مي ره. آروم عين فيلمهاي سلوموشن و بي قرار مثل وقتي مي خواهي در خواب فرياد بكشي و نمي تواني... نقطه

Wednesday, August 15, 2007

چشمهايش


طبق معمول داشتم پله هاي كوتاه ورودي رو به دو مي‌اومدم پايين. اين كار بهم انرژي مي‌ده تا برسم دم در. سايه‌ي سياه چادرشو ديدم ولي نگاه نكردم ببينم كيه. خودش اين كار رو كرد: سلام خانم!‌
- سلام فاطمه چطوري؟ صبح بخير. بدو من يه كم ديرم شده....
چادرش رو زد زير بغلش و تا جايي كه حجب و حياي اكتسابي 14 سالگيش بهش اجازه مي‌داد همپاي من دويد. ولي هيچ حرف نزد...
- چيه؟ انگار پكري؟
- بله خانم. نگرانم.
چشماي مورب‌اش رو دوخت به من. ياد اون روزي افتادم كه از مدرسه اومده بود و مي‌گفت بابام مي‌گه ديگه نرو. تا پنجم خوندي بسه. اون روز هم چشماش غم داشت. يه غم عادت كرده. يه غم نه چندان جديد. انگار به يه زخم كهنه نگاه مي‌كرد.... تا اينكه با وساطتت ما اومد عضو كتابخونه شد و چه خلاقيت‌ها و توانايي‌هايي كه از خودش نشون نداد....
- نگران چي اي؟
- برادرم رو گرفتن (يكي از 6 تا برادرش رو)
غم قديمي چشماش سر خورد تو ذهنم ... به زور و با اينكه دليلش رو حدس مي‌زدم پرسيدم:
- چرا؟؟؟
آروم و با همون ته لهجه‌ي شعرگونه‌اش گفت:
- سر ساختمون بودن. پدرم تونسته در بره ولي برادرم رو بردن. الان مشهدن. ممكنه برشون گردونن افغانستان...
و ابروهاي كوتاهش رو درهم كشيد.
- حالا اميدمون به قاضيه... ممكنه بتونيم امضا بگيريم برش گردونن.
و آروم رفت نشست پشت ميز نوجوون ها؛ شايد كه بتوونه 14 سالگيش رو يادش بياره ...

Monday, August 13, 2007

Where the Sidewalk Ends

There is a place where the sidewalk ends

And before the street begins,…

Let us leave this place where the smoke blows black
And the dark street winds and bends…

Yes we'll walk with a walk that is measured and slow,
And we'll go where the chalk-white arrows go,
For the children, they mark, and the children, they know
The place where the sidewalk ends.

"Shel Silverstein"

Saturday, August 04, 2007

نغمه آزادى

امروز سالگرد مشروطه است. سالگرد جنبشي كه هرگز خاموش نمي شود، ولو پس از 101 سال و با دربند كردن آزادي خواهان ...

مرغ سحر ناله سر كن *** داغ مرا تازه تر كن
زاه شرر بار *** اين قفس را
برشكن و زير و زبر كن
بلبل پر بسته ز كنج قفس درآ *** نغمه آزادى نوع بشر سرا
وز نفسى عرصه اين خاك توده را *** پر شرر كن
ظلم ظالم جور صياد *** آشيانم داده بر باد
اى خدا اى فلك اى طبيعت *** شام ما شام ما را سحر كن
نوبهار است گل ببار است *** ابر چشمم ژاله بار است
اين قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فكن در قفس اى آه آتشين
دست طبيعت گل عمر مرا مچين
جانب عاشق نگه اى تازه گل از اين بيشتر كن بيشتر كن بيشتر كن
مرغ بيدل شرح هجران *** مختصر، مختصر كن

عمر حقيقت بسر شد
عهد و وفا پى سپر شد...
ناله عشاق ناز معشوق
هر دو دروغ و بى اثر شد
راستى و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگى از ميانه شد
از پى دزدى وطن و دين بهانه شد
ديده تر شد
جور مالك ظلم ارباب *** زارع از غم گشته بى تاب
ساغر اغنيا پر مى ناب *** جام ما پر ز خون جگر شد
اى دل تنگ ناله سر كن *** از قوى دستان حذر كن
از مساوات صرف نظر كن
ساقى گلچهره بده آب آتشين
پرده دلكش بزن اى تار دلنشين
ناله برار از قفس اى بلبل حزين
كز غم تو سينه من *** پر شرر پر شرر شد
از غم تو سينه من *** پر شرر شد پر شرر شد

نقل از مجله بخارا

با اين تصاوير جالب به زمان مشروطه برويد...